خوابیده بودم کابوس میدیدم ؛
از خواب بلند شدم تا
به آغوشت پناه ببرم…
افسوس …
یادم رفته بود که از نبودنت
به خواب پناه برده بودم...
دلتنگی مرض عجیبی است ادم را ارام ارام ناارام میکند
پلڪ هآیم رآ بـﮧ امید دیدטּ تو مے بندم ...
در ماوراے خیآل
جآیے ڪـﮧ هیچ ڪس
هیچ ڪس....
نتوآند تـــــ♥ـــــو رآ از من بگیرد!
حـــــــــــــس بودنت -حس داشـــــــــــــــــتنت عجیب آرومــــــــــــــــم میکنه چقدر عشـــــــــــــــــقت شیرینه عشــــــــــــقی که هر ثانـــــــــــــیه منو مشـــــــــــــــــــــتاق تر میکنه به تو تویی که مخاطــــــــــــــــب خاص تمام لـــــــــــــــحظه های منی..
مــی گویـَند : مـخـآطب داشتهـ بـآش بـــرآی عـــآشـقــآنــهــ هـآیـَت ... امــآنمـيدآنـَنـــد ... مـخـــآطب تــمــآم عـآشـقـآنه هــآی مـن تــــــو یــــــــي ... !!!
تو کهـ نیستــے هَمهـ مــے خواهَند جاے تو را پُر كنند !
بیا بِهـ هَمهـ بگو
تو تكرار شَدنــے نیستــے !
جاے تو جز با خودتــ ــ پر مــے شود . . .

هوایت چه دستای سنگینی دارد......
امروز که به سرم زد.....
فهمیدم......!

آهای روزگار درست است که من راه های نرفته زیاد دارم اما خودت هم میدانی با تو زیاد راه آمده ام پس کاری کن که ما در کنار هم عاشقانه نفس بکشیم دوری وجدایی بس است
تازگی ها از خواب که بیدار میشم
تازه کابوس هایم اغاز میشود.....
چه کابوسی بدتر از جای خالی تو؟؟؟؟؟
خیلـــی کـــه دلتنگــــــــ میشـــم
بــه آسمـــون نگـــاه میکنــــم!
دلــــم قـــرص میشـــــه کـــه
تــــو هـــم زیـــر همیـــن سقفــــی...!
وقتی تو آمدی باز شد پنجره ی روشنی ها دیدم آسمان آبی را ، دیدم مظهر یکرنگی ها را حس کردم عشق پاکی را ، عاشق شدم ، دل بستم و مطمئن باش تا آخرش با تو هستم آغازی دوباره، قلبم دیگر تنها نیست ، با تو جان گرفته است دوباره آغازی بی پایان ، مرا از غروب عشق نترسان طلوع عشق ما ، غروبی نخواهد داشت ، قلب من با تو ، هیچ غمی نخواهد داشت...
پسر گفت:ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟!!
روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.
اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی!
سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی!!!
لقمان جواب داد:
اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی ، در قلب آنها جای می گیری و آنوفت بهترین خانه های جهان مال توست!
99699999966699999966996666996669999666996666999
99699999999699999999699666699669966996699666699
99669999999999999996699666699699666699699666699
99666699999999999966666999966699666699699666699
99666666999999996666666699666699666699699666699
99666666669999666666666699666669966996699666699
99666666666996666666666699666666999966669999996
1.) ctrl+f روبزن
2.) توش عدده 9 رو بنویس
3.) بعد رو دکمه Highlight all. کلیک کن ...
ببین چی میشه!!!
هر شب وقتی تنها میشم حس می کنم پیش منی...
دوباره گریه ام میگیره انگار تو آغوش منی...
روم نمیشه نگات کنم وقتی که اشک تو چشمامه...
با اینکه نیستی پیش من انگار دستات تو دستامه...
بارون میباره و تو رو دوباره پیشم می بینم...
اشک تو چشام حلقه میشه دوباره تنها میشینم...
قول بده وقتی تنها میشم باز هم بیای کنار من...
شبای جمعه که میاد بیای سر مزار من...
دوباره از یاد چشات زمزمه ی نبودنم...
ببین که عاقبت چی شد قصه ی با تو بودنم...
خاک سر مزار من نشونی از نبودنت...
دستهای نامردم شهر چرا ازم ربودنت...
به زیر خاکمو هنوز نرفتی از خیال من...
غصه نخور سیاه نپوش گریه نکن برای من...
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...
دوباره لحظه ها سپرد منو به باد رفتنم...
دیگه فقط آرزومه بارون بباره رو تنم...
رو سنگ قبرم بنویس تنهاترین تنها منم...
یادت باشددلت که شکست,سرت را بگیری بالا
تلافی نکن,فریاد نزن,شرمگین نباش
دل شکسته گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی که روزی
دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساکت...
عکس جاستین از وقتی تو شکم مادرش بوده تا الان که داره خوانندگی میکنه.
دختر پسری با سرعت 120کیلومتر سواربر موتور سیکلت
دختر:آروم تر من می ترسم
پسر :نه داره خوش میگذره
دختر:اصلا هم خوش نمی گذره تو رو خدا خواهش میکنم
خیلی وحشتناکه
پسر:پس بگو دوستم داری
دختر:باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آروم تر
پسر:حالا بغلم کن(دختر بغلش کرد)
پسر می تونی کلاه ایمنی منو بذاری سرت؟داره اذیتم می کنه.
و....
روزنامه های روز بعد:موتور سیکلتی با سرعت
120کیلومتر بر ساعت
به ساختمان اثابت کرد موتور سیکلت دو نفر
سر نشین داشت اما تنها یک نفر نجات یافت حقیقت این بود
که اول سر پایینی پسر متوجه شد ترمز بریده اما نخواست
دختر بفهمه در عوض خواست یه بار دیگه از دختره بشنوه که
دوستش داره(برای آخرین بار)